معنی سر کیسه را شل کردن

حل جدول

ضرب المثل فارسی

سر کیسه را شل کردن

سخاوتمند بودن- پول خرج کردن

فرهنگ معین

سر کیسه کردن

(~. سَ یا سِ. کَ دَ) (مص م.) اخاذی کردن، با فریب و نیرنگ دارایی کسی را گرفتن.


سر و کیسه کردن

(سَ رُ س. کَ دَ) (مص م.) (کن.) با فریب و نیرنگ دارایی کسی را یکباره از دستش ربودن.

لغت نامه دهخدا

شل کردن

شل کردن. [ش ُ ک َ دَ] (مص مرکب) سست کردن. (ناظم الاطباء). سست کردن چنانکه عنان مرکبی را. (یادداشت مؤلف). رها کردن.سر دادن. گذاردن که بی مانعی روان شود:
چو شل کرده باشی رگ آب دیده
بصر بسته ٔ توتیایی نیابی.
خاقانی.
|| رها کردن.از یک لرفقیر شنیدم که خطاب به خدای تعالی میگفت: «نمی تونی [نمی توانی] بنده داری کنی شل کن بمرم »؛ یعنی رها کن تا بمیرم. (یادداشت مؤلف). || با آب بیشتری آمیختن: شل کردن گچ را؛ آبکی کردن. (یادداشت مؤلف). || فراخ و گشاده تر کردن چنانکه بند شلوار و تنگ اسب یا شال کمر را. (یادداشت مؤلف).
- سر کیسه را شل کردن، پول خرج کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- || رشوه دادن. (فرهنگ فارسی معین).


سر و کیسه کردن

سر و کیسه کردن. [س َ رُ س َ / س ِ ک َ دَ] (مص مرکب) سرکیسه کردن. ربودن مایعرف کسی به نوعی که چیزی پیش او نماند. مأخذ آن کیسه و تیغ حمامی است که چرک در بدن و مو بر سر نمیگذارد. (آنندراج):
هرچند سرکیسه ٔ این طایفه مهر است
کردیم سر و کیسه ولی اهل جهان را.
عبدالغنی بیک قبول (از آنندراج).
|| در تداول عوام، به نیرنگ وحیلت پولی از کسی گرفتن. تلکه کردن.


کیسه کردن

کیسه کردن. [س َ / س ِ ک َ دَ] (مص مرکب) دلاکی کردن. (آنندراج). کیسه کشیدن در حمام. دلاکی کردن. (فرهنگ فارسی معین). کیسه کشیدن. رجوع به کیسه کشیدن شود. || به مجاز، سرزنش کردن، چنانکه گویند: فلانی فلان را آن چنان کیسه کرده که تا حشر چرک در بدنش وجود نخواهد داشت. (آنندراج).


شل

شل. [ش ُ] (ص) نرم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مقابل محکم. مقابل سفت. هر چیز سست و نرم. (آنندراج) (از انجمن آرا) (غیاث) (از برهان). که سختی و صلابت ندارد، چنانکه گل و موم و جز آن:
نیست عالی سندی بهر فضیلت امروز
غیر دستار بزرگ و کمر شل بستن.
نعمت خان علی (از آنندراج).
- امثال:
از شل یکی درمی آید از سفت دو تا. (امثال و حکم دهخدا).
- سر کیسه را شل کردن، بازکردن سر کیسه ٔ پول و آن کنایه از ولخرجی کردن است. خرج زیاد کردن. زیاده روی کردن در خرج. (یادداشت مؤلف).
- شل آمدن در کاری، کوتاه آمدن در آن کار. عدم پافشاری در آن. (یادداشت مؤلف). در کاری کوتاه آمدن و دنبال آنرا قرص و محکم نگرفتن یا از تعقیب آن دست برداشتن. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شل دادن، سختگیری نکردن. شل گرفتن. جدی تعقیب نکردن کاری را موقتاً: اگر من شل داده بودم فلان کار را میکردند. (یادداشت مؤلف).
- || سست کردن، چنانکه عنان اسب را. (یادداشت مؤلف).
- شل کن سفت کن درآوردن، در اصطلاح عوام، دست به کاری زدن و سپس دست کشیدن از آن. (فرهنگ فارسی معین).
- || قبول امری و سپس رد آن. (فرهنگ فارسی معین).
- شل و سفت کردن بندی یا تنگی را، سست و سفت بستن آن. (یادداشت مؤلف). گاه محکم و زمانی سست کردن آن.
- شل و شلاته، جامه ای که چشمه های آن گشاده تر و از آن رو جامه ٔ بی دوام باشد: ثوب صفیق، [جامه ای] که تار و پود آن فاصله ٔ بسیار و نامطلوب دارد. (یادداشت مؤلف).
- شل و شیویل، شل مشلی. (فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به ماده ٔ شل مشلی شود.
- || گاه بمعنی صفت برای چیزهایی نظیر لباس زیر و رو یا کمربند و نظایر آن استعمال میکنند. (فرهنگ لغات عامیانه).
|| در عوام، تنک. آبناک. رقیق. روان. با آب بسیار. مایع. آبکی. گشاده. مقابل سفت. با آب کم. مقابل زفت و سفت و ستبر و غلیظ. (یادداشت مؤلف). || وارفته. سست. ضعیف. ناتوان. (ناظم الاطباء). صفتی است برای اشخاص لخت و تنبل و کسانی که از چابکی و فرزی بهره ای ندارند یا قرص و محکم حرف نمیزنند یا در کارها و روابط خویش با مردم ضعف نشان میدهند. (فرهنگ لغات عامیانه):
دست و پای سعیم از بیطاقتیها بسته شد
ورنه عریان در برم آن مست شل در خواب بود.
داراب بیک جویا (از آنندراج).
- شل شلی، قید یا صفت است برای آدمهای بیحال و لخت و تنبل و کسانی که حرکت و فعالیت آنها کم است. (فرهنگ لغات عامیانه).
|| سخیف. شلاته (در جامه). (یادداشت مؤلف). رجوع به شلاته شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

سر و کیسه کردن

(مصدر) با فریب و نیرنگ دارایی کسی را یکباره از دستش ربودن. توضیح: ماخذ این تعبیر تراشیدن سر و کیسه کشیدن بدن در گرمابه است.


کیسه کردن

(مصدر) کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن.


شل کردن

سست کردن، رها کردن، سر دادن

گویش مازندرانی

شل

فلج شل، سست شل لق، خیس

فارسی به عربی

شل کردن

ارتح، حل، فتره الهدوء، متساهل

فارسی به آلمانی

شل کردن

Entspannen [verb], Nicht gefesselt [adjective], Lockern, Befreien, Lo.sen [verb], Losbinden

معادل ابجد

سر کیسه را شل کردن

1160

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری